.پس از اقامتي طولاني در مصر، قرآن را در سال 1783 به زبان فرانسه درآورد و در پاريس منتشر كرد. اين كتاب در سال 1787، و بدون ترديد در پاريس، تجديد چاپ شد، ولي با نشانيي مستعار: مكّه.
وضع همچنان بود تا آن كه در نيمه دوم قرن هفدهم، رفته رفته، افكار دكارت در جوامع اروپايي راه يافت و مكتب عقلگرايي بر تحقيقات علمي و فلسفي و مذهبي سايه گسترد و دانشمندان را به شناخت منطقي مسائلِ اعتقادي برانگيخت. اين امر موجب شد كه حتي مبلغان مسيحي براي ردّ نوشتن بر اديان ديگر، از جمله دين اسلام، به وسايلي غير از آنچه تا آن تاريخ متداول بود، روي آورند. يكي از نتايج تفكر جديد، ترجمه لاتيني قرآن به وسيله ماراچي، كشيش ايتاليايي بود2 كه اگر چه در مقدمه بسيار طولاني خود پيوسته در تكذيب اسلام ميكوشد، ولي بر آن است كه از دايره استدلال پاي بيرون ننهد، چندان كه هنگام مقايسه قرآن با انجيل ميگويد:
«من يقين دارم كه اگر قرآن و انجيل را به يك فرد غير متدين [= غير مسيحي] ارائه دهند، او بدون ترديد اولي را برخواهد گزيد، زيرا كتاب محمد[ص ]در ظاهر افكاري را تعليم ميدهد كه به اندازه كافي بر موازين عقلي منطبق است.»3 اما عقلگرايي به همين جا خاتمه نيافت. پس از چندي گروهي از فلاسفه و نويسندگان به تحقيق درباره اسلام پرداختند و بسيار زود دريافتند كه:
«اگر بر روي كره زمين تنها يك دين وجود داشته باشد كه دشمنانش آن را به زشتترين شكل وصف كرده و مورد نفرت ديگران قرار داده باشند، به گونهاي كه يك فرد خردمند حتي از نوشتن رد بر افسانههايي كه به آن نسبت دادهاند، عار داشته باشد، آن دين، دين اسلام است.»4 از اين رو در قرن هجدهم نهضتي پديد آمد كه اصول معتقدات مسلمانان را در برابر عقايد مسيحيان قرار ميداد و همواره اسلام را برتر از مسيحيت مييافت. يكي از پيشروان اين نهضت مونتسكيو، نويسنده نامههاي ايراني و روح القوانين بود، و ديگري ولتر كه نزديك به پنجاه سال از عمر خود را در مطالعه تاريخ پيدايش و گسترش اديان، به خصوص دين اسلام، سپري كرد و كتابهاي متعددي در اين باره نوشت.5 اينان به اقانيم ثلاثه اعتقاد نداشتند و به گونهاي توحيد، كه آن را «دين فطري» ميناميدند معتقد بودند و چون اسلام را بدان بسيار نزديك مييافتند، در دفاع از آن ميكوشيدند. نهضت جديد كه فرانسويان آن را «déisme» نام نهادهاند، در نيمه دوم قرن هجدهم به اوج شكوفايي رسيد و پس از انقلاب فرانسه الهام بخش بنيان گذاران آيين پرستش «وجود متعالي» گرديد.6 باري، در فضايي اين چنين بود كه ساواري به ترجمه نويني از قرآن همّت گماشت.7 كلود اتي ين ساواري در دوم اكتبر 1749 در شهر ويتره (Vitré)، واقع در شمال غربي فرانسه، ناحيه بروتاني (Bretagne) به دنيا آمد. تحصيلات اوليه را در زادگاه خود به پايان برد. در فراگرفتن زبانهاي خارجي استعدادي درخشان داشت و از آغاز جواني به مسافرت و جهانگردي عشق ميورزيد. اين علاقه و آن استعداد در سال 1776 او را روانه مصر كرد، سفري كه تا سال 1781 به درازا كشيد. در آن جا بود كه، بنابر آنچه خود ميگويد، به ترجمه قرآن زير نظر مسلمانان پرداخت.8 ترجمهاش در سال 1783 منتشر شد و او خود پنج سال بعد، چهارم فوريه 1788، درگذشت.9 چاپ دوم اين ترجمه در سال 1787، همچنان در پاريس منتشر شد. ولي ساواري، به پيروي از ديگر نويسندگان نيمه دوم قرن هجدهم كه براي احتراز از پيگردهاي دستگاه سانسور فرانسه، اغلب كتابهاي خود را با نام و نشاني مستعار چاپ ميكردند (مانند ولتر كه تقريبا همه آثار خود را در اين دوره با نام مستعار به چاپ رسانيد)، محلّ انتشار ترجمه را مكه و تاريخ آن را 1165 هجري ذكر كرده است. نحوه محاسبه او چنين بوده كه عدد 622 ــ يعني تاريخ هجرت حضرت رسول اكرم(ص) از مكه به مدينه را بر حسب تقويم گرگوري ــ از 1787، يعني تاريخ واقعي انتشار كتاب بر حسب همان تقويم، كسر كرده و حاصل آن ــ يعني 1165 ــ را سال انتشار كتاب بر حسب تقويم هجري قمري دانسته و به اين نكته توجه نكرده كه تقويم هجري متغير است و نميتوان با كسر 622 از سال ميلادي به تاريخ هجري قمري دست يافت. اين نشاني مستعار موجب شده است كه پيرسن (Pearson) در چاپ جديد دائرة المعارف اسلام، مقاله «al-KÊur''aÎn»،10 به پيروي از ويكتور شوون11 و با استناد به او، محل چاپ كتاب را واقعا مكه و تاريخ انتشار آن را 1165 هجري قمري بداند و بر اساس ضوابط گاهشماريِ جديد آن را به 1751 ميلادي برگرداند و اين سال را تاريخ انتشار چاپ اول كتاب بپندارد، و حال آن كه در اين تاريخ مردم مكه هنوز با فنِّ چاپ، به خصوص چاپ حروف لاتيني، آشنا نبودهاند؛12 ساواري نيز كودكي يكساله بوده و طبعا نميتوانسته است قرآن را در چنين سني به فرانسه درآورد.13 امّا آثار ديگر ساواري، بغير از ترجمه قرآن، بدين شرح است:
1. نامههايي درباره مصر: Lettres sur l''Egypte, 1788 2. نامههايي درباره يونان: Lettres sur la Grèce, 1788 3. داستان دلدادگي انيس الوجود و وردي:
Les amours d''Anas-Eloujoud et Ouardi, 1789 4. دستور زبان عربي عاميانه و ادبي:
Grammaire de la langue arabe vulgaire et littéraire كتاب اخير در سال 1813، به كوشش لوئي لانگلس،14 خاورشناس معروف، به چاپ رسيد.
ساواري در افكار و عقايد پيرو ولتر بود و به «دين فطري» اعتقاد داشت و جزو «خداشناسانِ» (déistes) قرن هجدهم به شمار ميرفت. از اين رو در آغاز پيشگفتاري كه بر ترجمه خود افزوده است، «اخلاقيات قرآن» را بر آيين فطري منطبق ميداند و درباره پيامبر اسلام چنين ميگويد:
«[محمد(ص)] به ياري نبوغ بيهمانند خود اعراب را از بت پرستي رهايي بخشيد و براي آنان قوانيني جديد و آييني نوين آورد.»15 سپس ساواري از ترجمههاي پيشين قرآن ياد ميكند و ترجمه دورييه را «خسته كننده» و «ملالآور» مييابد. علت آن را هم در شيوه كار او ميجويد، زيرا دورييه نتوانسته است از سبك قرآن، كه همچون مزامير داوود، پر احساس و هيجان انگيز است، پيروي كند. در نتيجه ترجمهاي فاقد فصاحت و شيوايي خاص متون برجسته عربي ارائه داده است. نقص ديگر آن در اين نهفته است كه دورييه آيات مختلف را به هم پيوسته و از قرآن مجموعهاي داستانوار فراهم آورده است، شيوهاي كه ساواري سخت از آن احتراز ميجويد،16 زيرا وي معتقد است كه وظيفه مترجم انتقال معنا و مراد كلام است نه صِرْفا بازگرداندن الفاظ از زباني به زبان ديگر. به همين دليل او خود كوشيده است تنها تعاليم قرآن را، با رعايت ايجاز و فصاحتِ عبارات عربي، به زبان فرانسه بازگويد، چندان كه هر جا متن اصلي مبهم و رمزآميز بوده، او هم اين ابهام را در متن فرانسه رعايت كرده و در پيِ تفسير و توجيه بر نيامده است. البته براي درك بهتر مطالب، هرجا لازم دانسته، در حاشيه توضيحي بر متن افزوده است. با اين همه، اعتراف ميكند كه هرگاه بر اثر اقامتي طولاني در مصر اين امكان را نيافته بود كه به وسيله خودِ مسلمانان با مباني اسلام و مفاهيم قرآن آشنا شود، هرگز ياراي آن نداشت كه به ترجمه متني چنين دشوار و شيوا دست يازد، به خصوص كه غربيان از اسلام «ديني نفرت انگيز» ساختهاند و بنيانگذار آن را، كه «نابغهاي بزرگ» بود، همچون «ديوي وحشتناك» جلوهگر كردهاند. ساواري، برخلاف آنان، و نيز «به دور از تعصبات مسلمانان»، خواهد كوشيد پيامبر اسلام را، چنان كه در واقع بوده است، بنماياند.17 بدين منظور، در مقدمهاي مفصل به شرح زندگي آن حضرت، بر اساس «منابع معتبر»، ميپردازد.
اين منابع چه بود؟ از آن جا كه مترجم كتابنامهاي برترجمه خود نيفزوده است، تنها از راه تأمل در زيرنويسها ميتوان به برخي از منابع او پيبرد، مانند: ابن جوزي، ابوالفداء، ابن حمدون، احمد بن يوسف، ادريسي، ابن اسحاق، بخاري، ابن هشام، ابورافع و برخي ديگر كه تحليل نامِ فرانسوي آنان، با توجه به اين نكته كه در آن دوره هنوز نظام آوايي و آوانگاري زبان عربي مشخص نشده بود و فرانسويان اسامي عربي را به شكلي غريب تلفظ و بازنويسي ميكردند، بسيار دشوار است. بر همه اين منابع بايد ترجمه لاتيني ماراچي و مقدمه مفصل آن را نيز افزود كه در واقع مأخذ اصلي او به شمار ميرود، هر چند ساواري بيشتر اوقات از او به تعريض ياد ميكند، زيرا اين «كشيش دانشمند چهل سال از عمر خود را صرف ترجمه و رد نوشتن بر قرآن كرد و عاقبت نتوانست ترجمهاي روان و شيوا ارائه دهد».18 در واقع ماراچي تعاليم قرآن را بازگو نكرده، بلكه لغات عربي را، يكي پس از ديگري، به لاتينيِ نامأنوس و كهني درآورده است.
پس از اين پيشگفتار 9 صفحهاي و مقدمه 120 صفحهاي، ساواري به ترجمه متنِ قرآن، به ترتيب سورهها، ميپردازد. در اين جا نيز با تأمل در زيرنويسها ميتوان به برخي از منابع او پيبرد، كه عبارتند از:
1. «Zamchascar»، زمخشري، صاحب كشاف.
2. «Gelaldin»، جلالالدين عبدالرحمان سيوطي، صاحب الدّر المنثور في التفسير بالمأثور.
3. «Beidawi»، عبداللّه بن عمر بيضاوي، صاحب انوارالتنزيل واسرار التأويل.
4. «Ebnabbas»، التنوير المقباس من تفسير ابن عباس، تدوين مجدالدين محمد بن يعقوب فيروزآبادي.
5. «Elgazel»، ابو حامد محمد غزالي، صاحب جواهر القرآن.
6. (sic) «Cottada»، قتادة بن دعامه سدوسي، از مشاهير تابعان و از نخستين مفسران قرآن كه مفسران بعدي به اقوال او بسيار استناد جستهاند.
علاوه بر منابع مذكور، ساواري از كساني ديگر با نامهايي مانند «Jahia» و «Caleb»19 نيز ياد كرده است كه تعيين هويت آنان مستلزم بررسي بيشتري است.
با توجه به آنچه گفته شد، ميتوان به كيفيت ترجمه ساواري بهتر پيبرد: ترجمهاي است روان و شيوا كه بيشتر بايد آن را ترجمه معاني قرآن ناميد تا ترجمه عبارات قرآن. جنبه ستايشآميز آن نيز، نسبت به ترجمههاي پيشين قوي است، هر چند از يك آزاد فكر قرن هجدهم كه پيرو افكار ولتر و مكتب عقلگرايي دكارت است، نميتوان انتظار داشت كه مانند يك مسلمان درباره اسلام و قرآن بينديشد. در تبرئه او همين بس كه خود را از قيد اوهام قرون وسطايي رهانيده و به داوري آزادانهاي درباره اسلام، در حدّ معلومات و اطلاعات مردم آن روزگار، روي آورده است.
اينك به بحث درباره نمونههايي از ترجمه او ميپردازيم.
نخستين مشكل براي ساواري، همچنان كه براي بسياري ديگر از مترجمان فرانسوي قرآن، برگرداندن زمان افعال عربي به زبان فرانسه است. ميدانيم كه فعل در زبان فرانسه داراي شش وجه است و هر يك از اين وجوه خود داراي چند زمان مختلف است، به گونهاي كه مجموع آنها به بيست و دو «زمان ـ وجه» با شكلهاي صَرفيِ مستقل بالغ ميگردد.20 هريك از اين «زمان ـ وجه»ها نيز جزئيات خاصي از زمان وقوع فعل يا احتمال وقوع فعل را وصف ميكند. مثلاً وجه التزامي در چهار زمان مستقل: مضارع، ماضي ساده، ماضي استمراري و ماضي مقدم، صرف ميشود و وجوه تمايز آنها بايد در متون ادبي رعايت گردد. همچنين است وجه شرطي كه داراي مضارع، ماضي اول و ماضي دوم است. بنابراين، برگرداندن معدود زمانهاي افعال زبان عربي به زبان فرانسه كار دشواري است، و اين دشواري وقتي محسوستر ميشود كه مثلاً ماضي ساده در مقام دعا و نفرين و يا براي بيان فعلي كه وقوع آن در آينده حتمي است، به كار رود. مانند آنچه در سوره المسد آمده است.
متن سوره مباركه چنين است:
1. تبت يدا ابي لهب وتب
2. ما اغني عنه ماله وما كسب
3. سيصلي نارا ذات لهب
4. وامرأته حمّالة الحطب
5. في جيدها حبل من مسد
ساواري آن را چنين ترجمه كرده است:
1. La Puissance d''Abu-lahab s''est évanouie. Il a péri lui-même.
2. A quoi lui ont servi ses immenses richesses?
3. Il descendra dans les brasiers de l''enfer.
4. Son épouse le suivra portant du bois.
5. A son cou sera attachée une corde d''écorce de palmier.21
1. قدرت ابولهب به سستي گراييد و او نابود شد.
2. ثروت بيپايانش او را به چه كار آمد؟ 3. به لهيب دوزخ گرفتار خواهد شد.
4. همسرش به او خواهد پيوست، در حالي كه هيزم بر دوش ميكشد.
5. و طنابي از ليف خرما برگردن دارد.
چنان كه ملاحظه ميشود، در ترجمه فرانسه، زمان افعال متن عربي به كلي در هم ريخته و فعل ماضيِ «تبّت» كه در مقام نفرين به كار رفته، ماضي ساده اخباري فرض و به همان صورت ترجمه شده است. علاوه بر اين، ساواري «ما»ي نافيه را در آيه دوم «ما»ي استفهاميه تصور كرده و عبارت «ما اغني عنه ماله وماكسب» را به صورت استفهام انكاري درآورده و اين همه خود نارساييهاي ديگري را در درك كلي مطلب موجب شده است. سوره مباركه را ميتوان چنين ترجمه كرد:
1. Que les deux mains d''AbuÎ-Lahab soient coupées et qu''il périsse!
2. Sa fortune et ce qu''il a acquis ne lui serviront àrien.
3. Il rejoindra bientôt un feu plein de flammes.
4. De même que sa femme, porteuse de bois.
5. Alors qu''àson cou elle aura une corde de fibres.
1. بريده باد دستهاي ابولهب! و مرگ بر او باد!
2. هرگز دارايياش و آنچه كسب كرده او را سودمند نخواهد بود.
3. زود باشد كه به آتشي پر لهيب گرفتار آيد.
4. و نيز همسرش، در حالي كه هيزمكشِ [دوزخ] است.
5. و طنابي از ليف خرما برگردن دارد.
آشفتگي در ترجمه و اشتباه در درك زمان افعال متن عربي در ترجمه بسياري از آيات ديگر نيز به چشم ميخورد. مانند آيه چهارم از سوره منافقون:
وإذا رأيتهم تُعْجِبُك أجسامُهم و إن يقولوا تسمعْ لقولهم كأنّهم خُشُبٌ مُسَنّدة يَحْسَبون كلَّ صيحةٍ عليهم هُمُ العَدُوّ فَاحْذرْهُم قاتَلَهُم اللّه أنّي يُؤفكون.
كه چنين ترجمه شده است:
Ils ont la beauté en partage. Ils parlent avec grâce. Leur taille est droite et majestueuse, mais ils frissonnent au moindre bruit. Le Tout-Puissant combattra contre eux, parce qu''ils ont abandonné la foi.22 آنان [مرداني] زيبا هستند، با ظرافت سخن ميگويند و اندامي استوار و رعنا دارند. اما به شنيدن كوچكترين صدا برخود ميلرزند. قادر متعال آنان را نابود خواهد كرد، زيرا كه بترك ايمان گفتند.
در واقع ساواري مطلقا مقيد به پيروي از متن قرآن نبوده و تنها برداشتِ خود را از محتوا باز ميگفته است. مفاد آيه مباركه چنين است:
هرگاه آنان را ببيني از پيكر [آراسته] آنان به شگفت ميآيي. اگر سخن گويند [با ميل] به سخنانشان گوش ميسپاري، [و حال آن كه] چوبهايي واداشته بر ديوار هستند. هر بانگي را عليه خود ميپندارند. هم اينان دشمنانِ [تو] اند. از آنان دوري گزين. خدايشان بكشد كه چه بيراهه ميروند!
ساواري در ترجمه خود، عبارت «كأنّهم خُشُبٌ مُسَنّدة» را ـ شايد از آن رو كه پيوند ميان آن و عبارات پيشين را درك نميكرده ـ ناديده گرفته و جمله دعائيه آخر آيه را جمله خبريه پنداشته است.
ايراد ديگري كه بر او وارد است عدم رعايت يكساني در ترجمه كلمات و عبارات مشابه با معاني مشابه، حتي در مورد پر بسامدترينِ آنهاست. مثلاً به جاي كلمه جليله «اللّه» گاه «Dieu» آورده و گاه «Le Seigneur» و «Le Tout-Puissant» و «Le Très-Haut». اين مسئله در مورد عباراتي مانند افلا تعقلون، واللّه سميع عليم، واللّه لايحبّ الظالمين، واللّه غفورٌ رحيم و نظاير آنها كه جزو پايانيِ بسياري از آيات را تشكيل ميدهند نيز صادق است.
گاه نيز ساواري، به خصوص هنگامي كه در يافتن معادل براي برخي از كلمات عربي دچار مشكل ميشده به لفاظي پرداخته است، چنان كه كلمه «انفاق» را به Verser dans le sein» «des pauvres (در آغوش ناداران سرازير كردن)، «غيب» را به «Vérités sublimes» (حقايق متعالي) ترجمه كرده و يا چون براي «مصلحون» در «إنّما نحن مصلحون» (2/11) معادلي نيافته، عبارت را نقل به معنيكرده و در ترجمه آن آوردهاست: «Notre vie est exemplaire» (= زندگي ما نمونه است).23 البته بايد توجه داشت كه اين نخستين گامها بود كه براي درك قرآن برداشته ميشد و هنوز مترجمان متعدد راه را براي مترجمان بعد از خود هموار نكرده بودند. نخستين كارها نيز همواره با دشواريها و نارساييهايي همراه است.
اما امتياز ترجمه ساواري در موضعگيريهاي او در برابر ترجمههاي پيشين و رديههايي است كه بر قرآن نوشته بودهاند؛ چنان كه در موارد متعددي به نقد ترجمه ماراچي پرداخته و ردّ بر ردّ او نوشته است. شيوه ماراچي بر اين بود كه پس از ترجمه هر سوره، با استناد به برخي از آيات همان سوره در تكذيب قرآن و پيامبر اسلام ميكوشيد. در چنين مواردي است كه ساواري ضعفِ استدلالهاي او را آشكار ميدارد. مثلاً ماراچي در رد بر آيه 44 از سوره هود (= 42 در ترتيب مصحف) از قول مسلمانان نقل ميكند كه كشتي نوح 1200 ذراع ارتفاع و 600 ذراع عرض داشته است. سپس فرياد بر ميآورد كه ببينيد مسلمانان چه اندازه «بيخردند». چگونه يك كشتي ميتواند 1200 ذراع ارتفاع و 600 ذراع عرض داشته باشد؟ ساواري نخست عين عبارات مورد استناد او را از قول «حسن بصري» نقل ميكند، بدين قرار:
»Cal Elhacen ou can toul elsafinat elf draa ou maëtan draa ou ardeha set maïat draa.« «قال الحسن: وكان طول السفينة الف ذراعا وعرضها ستّ مئات ذارعا» آنگاه ساواري به ماراچي حمله ميبرد كه طول را با ارتفاع اشتباه كرده و بر اساس اشتباه خود به تكذيب و تمسخر مسلمانان پرداخته و حال آن كه اين خودِ اوست كه «بايد مورد تكذيب و تمسخر قرار گيرد».24 همين گونه است استدلال او در مورد آيه 83 (= 81 در ترتيب مصحف) از سوره نحل، آن جا كه عبارت «وجعل لكم سرابيل تقيكم الحرّ» (= و براي شما جامهها قرارداد كه شما را از گرما نگاه ميدارد) دستاويز ماراچي واقع شده و او را بر آن داشته است كه در تكذيب پيامبر بگويد لباس را براي محفاظت تن در برابر سرما ميپوشند نه در برابر گرما. ساواري در ردّ نظر او ميگويد: «لباس به همان اندازه براي محفاظت تن در برابر گرماي سوزان مناطق گرمسير لازم است كه در مناطق سردسير براي محفاظت آن در برابر سرما»، و اگر ماراچي لباس را تنها در برابر سرما مفيد ميداند از آن روست كه در ميان مردم مناطق گرمسير زندگي نكرده است و نميداند كه اعراب هنگام روز قبايي بلند بر تن ميكنند تا آنان را در برابر گرماي سوزان صحرا محفوظ دارد. بنابراين انتقاد او زاييده جهل اوست.25 در ترجمه آيه 6 از سوره مزّمّل نيز ساواري در تكذيب ماراچي ميكوشد. متن آيه مباركه چنين است:
اِنَّ ناشئة الَّيْلِ هي أشَدُّ وطأً وأقوم قيلاً (بيگمان عبادت در شب به دل بيشتر مينشيند و در گفتار استوارتر [از روز] است.) اما ساواري، با استناد به سيوطي، آن را چنين ترجمه كرده است:
A l''entrée de la nuit on a plus de force pour concevoir et plus de facilité pour s''exprimer.
(در آغاز شب، انسان نيروي بيشتري در فهم و سهولت بيشتري در گفتار دارد.) ترجمه ماراچي نيز همين گونه است. با اين تفاوت كه وي مفاد آيه را دستاويز قرار داده ميگويد: كدام انسان خردمندي است كه سر آغاز شب را براي فهميدن مطلب و بيان آن مناسبتر از روز بداند؟ ساواري در اين جا هم او را به جهل متهم ميكند، زيرا نميداند كه در آغاز شب، آن گاه كه نسيم خنك صحرايي وزيدن ميگيرد و سوز گرما را، در سرزمينهاي گرمسير، با خود ميبرد، مغز انسان طبعا براي درك مطلب و بيان آن آمادهتر از روز است كه همه چيز تفيده و سوزان است. سپس ساواري از روي تمسخر ميگويد: «با اين گونه استدلالهاست كه ماراچي ميخواهد قرآن را رد كند!»26 چنين بود دومين ترجمه قرآن به زبان فرانسه. موفقيت آن در آن روزگار به حدي بود كه ترجمه دورييه را يكسره به فراموشي سپرد و نقدهايي را بر ترجمه ماراچي موجب شد و تا سال 1840، تاريخ انتشار ترجمه كازيميرسكي، در مدت 57 سال، هشت مرتبه به چاپ رسيد. پس از آن نيز در سالهاي 1891، 1926، 1951 ، 1960 و 1970 تجديد چاپ شد و در سال 1913 به زبان اسپانيايي (كاستيّان) درآمد.27
Jean-Loup Avril, 500 Bretons àconnaître, art. Savary...
1. Ludovico Maracci, Alcoranus, textus universus cui praemissus est Prodromus ad refutationem Alcorani, Padoue, 1698, 2 vol. fol.
2. همان، ج اول، ص 78.
3. نك: Adrian Reland. De la religion mahométane, exposée par leurs propres docteurs, Utrecht, 1705, p. 123.
4. در مورد ولتر و مونتسكيو، به ترتيب، نك: جواد حديدي، اسلام از نظر ولتر، چاپ پنجم، مركز نشر دانشگاهي، 1374 و از سعدي تا آراگون، مركز نشر دانشگاهي، 1373، صفحات 112-143.
5. پس از تعطيل كليساها، انقلابيان فرانسه، به رهبري روبسپير و تحت تأثير افكار فلاسفه قرن هجدهم، بهخصوص ژان ـ ژاك روسو و ولتر، آييني وضع كردند كه آن را «آيين وجود متعالي»، به عبارت ديگر «Le culte de l''Etre Suprême» ناميدند. بدين منظور بناي يادبودي نيز، كه تپهاي بيش نبود، در ميدان مشق پاريس برپا داشتند. در تاريخ هشتم ژوئن 1794، روبسپير، در حالي كه مشعلي فروزان به دست گرفته بود، مجسمه نمادين «خداناشناسي» (Athéisme =) را آتش زد و همراه گروه بسياري از مردم پاريس و
6. Claude Etienne Savary, Le Koran, traduit de l''arabe, accompagné de notes, précédé d''un abrégé de la vie de Mahomet, Paris, 1783.
7. همان، ص VI.
8. براي اطلاع بيشتر نك:
9. نك: EI2 ، ج 5، ص 434.
10. Voir Victor Chauvin, Bibliographie des ouvrages arabes ou relatifs aux Arabes.
11. نخستين چاپخانه مكه در سال 1303ق، برابر 1885 ميلادي، به همت عثمان نوري پاشا، والي حكومت عثماني، تأسيس شد. سپس سعوديها آن را توسعه دادند و نام «مطبعة امّ القري» بر آن نهادند و «ام القري» نام نشريهاي بود كه در آن جا به چاپ ميرسيد. چاپخانه مذكور بعدها «مطبعة الحكومه» ناميده شد (نك: EI2، مقاله Makka، ج 6، ص 162، ستون اول).
12. هم اكنون نسخههايي از چاپهاي اول و دوم كتاب، با مشخصات كتابشناختي زير، در كتابخانه ملي فرانسه نگهداري ميشود: - Le Koran, précédé de ... , 2 volumes in 8, Paris, 1783, cote: Res-J-2777 et 2778. - Le Coran ... 2 vol., Paris, 1165 (1787), cote: 8-Z-4733 (5 et 6).
13. لوئي لانگلس (Louis Langlès) بنيان گذار مدرسه زبانهاي شرقي در پاريس بود كه خاورشناسانِ بسياري از آن جا فارغ التحصيل شدهاند و امروزه نيز همچنان داير است.
14. ساواري، همان، صص V و VI (كليه شواهد از چاپ 1883 اخذ شده است).
15. همان، ص VII.
15. همان، ص VII.
16. همان، ص I×.
17. همان، ص VIII.
18. حواشي صفحات 123، 192، 201، 214، 216 و 261 را ببينيد.
19. فرانسويان صفات فاعلي و مفعولي را براي بيان حالت به كار ميبرند و آنها را جزو زمانها به شمار ميآورند. اين صفات نيز به صورت زمان حال و گذشته، هر دو، صرف ميشوند.
20. همان، 527.
21. همان، 473.
22. همان، 114.
23. همان، 246، زير نويس شماره 1.
24. همان، 279، زيرنويس شماره 1.
25. همان، 490، زيرنويس شماره 2.
26. El Koran ... Precedido de un estudio de la vida de Mahoma, extractado de las libros de los escritores orientales ... Versión castellana de A. Hernández Catá, Paris, 1913 (cote de la Bibliothèque Nationale de France: 8-O2G-782).